او جادوگری است که هدفش کنترل جهان و دستیابی به جاودانگی از طریق جادوی و سلطهٔ جادوگران بر مشنگ هاو از بین بردن مشنگ زادههایی که قدرت جادویی دارند است. دنیای جادویی چنان از او وحشت دارند که نام او دچار تابو شده و به جای به زبان آوردن نام او، او را "اسمشو نبر" میخوانند. "لرد سیاه" لقبی است که "مرگ خواران به او داده اند. ولدمورت در زبان فرانسه به معنای "پرواز مرگ" است.
لرد ولدمورت در اوایل سال ۱۹۲۶ زاده شد و نام پدرش یعنی تام ماروولو ریدل بر او گذاشته شد. پدرش تام ریدل و مادرش مروپ گاند بود. او از طریق مادرش، آخرین بازمانده سالازار اسلیترین بود.
پدرش او و مادرش را ترک کرد. مادرش اندکی پس از زایمان مرد و به همین دلیل او در یک پرورشگاه بزرگ شد. آلبوس دامبلدور او را به هاگوارتز دعوت کرد. او در هاگوارتز،در بین طرفدارانش، شروع به استفاده از نام "لرد ولدمورت" کرد و بعدها نام اصلی خود را به دست فراموشی سپرد و نام مستعارش را رسماً مورد استفاده قرار داد. خیلی از افراد این گروه بعداً مرگخوار شدند. او در سال دوم حفره اسرار را گشود و میرتل که یک مشنگ زاده بود را کشت. در آن زمان،بر خلاف بقیه ی اساتید هاگوارتز که شیفتهٔ ریدل بودند، فقط پروفسور دامبلدور به او مشکوک شده بود. ریدل نیز به همین دلیل نتوانست حفره را بار دیگر بگشاید و به جای آن، طرز ساخت جان پیچ را که با زیرک از پروفسور اسلاگهورن پرسیده بود، همراه با قسمتی از روح خود درون یک دفترچه خاطرات پنهان کرد تا شاید بعداً بتواند از این راه دانش آموز دیگری را وادار به بازکردن حفره کند و کار ناتمام جد بزرگش،سالازار اسلیترین، را در از بین بردن مشنگ زاده ها به پایان برساند.
از بین رفتن قدرت
او دوستان دوران تحصیلش را دوباره جمع کرد و به آنها لقب مرگخوار داد و خود نیز نام لرد ولدمورت را انتخاب کرد. او به مرگخوارانش اجازه میداد با خیال راحت جادوگران و مشنگ هارا بکشند و از جادوهای ممنوع استفاده کنند. ظاهراً کسی نمیتوانست جلوی او را بگیرد، اما یک پیشگویی همه چیز را تغییر داد. او برای جلوگیری از تحقق یافتن آن پیشگویی در مورد کشته شدنش توسط هری پاتر، پسری که به تازگی به دنیا آمده بود، اقدام به کشتن او کرد ولی به دلیل جادوی عشقی که مادرش در هری نهاده بود هری از بین نرفت و جادوی کشنده ولدمورت به سمت خودش برگشت و او ناپدید شد. این جریانات باعث شد هری پاتر "پسری که زنده ماند" لقب بگیرد. پس از ناپدید شدند لرد سیاه، مرگ خوارانی که شناخته شده بودند زندانی شدند و مرگخوارانی که ناشناس بودند به زندگی عادی خود ادامه دادند. بعد از این واقعه همه جامعه جادوگری بجز تعداد انگشت شماری فکر میکردند که ولدمورت برای همیشه مرده است ولی او به دلیل این که روح خود را به قطعات زیادی در جان پیچ ها تقسیم کرده بود، به طور کامل از بین نرفته بود. او برای زنده ماندن در بدن مارها شریک میشد.
بازگشت ولدمورت
سیزده سال پس از آن که جسمش نابود شد، او در قبرستانی متروکه که پدرش در آن جا دفن شده بود به زندگی بازگشت.او این کار را با کمک یکی از خادمانش به اسم دم باریک یا پیتر پتی گرو که قبلاً یکی از دوستان خانوادگی پاتر ها بود و باعث مرگ پدر و مادر هری شده بود، انجام داد. او از گوشت دم باریک، خون هری پاتر و استخوانهای پدرش برای این کار استفاده کرد. سپس تمام مرگ خوارها را احضار کرد و با هری در مقابل آنها به دوئل پرداخت و طبق یک رویداد نادر که بین چوب دستی های آن ها اتفاق افتاد(چوب دستی هایی یکسان)، روح افرادی که ولدمورت آنها را کشته بود، از چوب دستی او بیرون آمد و هری در شلوغی فرار کرد. او خود را با جنازهٔ سدریک دیگوری (یکی از دوستان پاتر که ولدمورت او را به قتل رسانده بود) به جام مسابقه سه جادوگر که رمزتاز بود، رساندو به هاگواتز باز گشتند.
نابودی
ولدمورت وقتی در هاگوارتز تحصیل میکرده در قسمت ممنوعه کتاب خانه جادوی سیاهی را پیدا میکند که جان پیچ نام دارد(پلید ترین و سیاه ترین جادو). جان پیچ جادویی است که ادم میتواند قسمتی از روح خود را در اشیا کوچکی قرار دهد البته بهایی هم دارد هر کس بخواهد جان پیچ درست کند باید انسانی را بکشد.این اطلاعات را اسلاگهورن به تام داد ولی او نمیدانست که تام پاید است و فکر میکرد که تام برای دونستن این اطلاعات را میخواهد و برای همین این خاطره را دست کاری شده به دامبلدور داد اما هری در سال ششم خاطره ی درست را با کمک فلیکس فلیسیس(معجون شانسی که اسلاگهورن به او جایزه داد)از اسلاگهورن گرفت و به این راز هولناک دست پیدا کرد.هری هفت جان پیچ را نابود کرد و در این راه ارباب مرگ شد سپس او توانست با زیرکی ولدمورت را گول بزند(باکمک نارسیسا مالفوی) و جنگی بین ولدمورت و هری شکل گرفت که شکست ولدمورت موجب مرگ او شد
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: